+خدا «امید» و «خواب» را برای جبران غم های زندگی به ما ارزانی داشته. «ولتر»
+ امروز تعطیل
+ کل ما ارید الان النوم ثم النوم
* * *
و رحلت عنک بلا وداع
کم کنت أحلم یا رفیقی بالمساء
کم کنت أنسج قصة العشاق ترنو للقاء..
أو همسة تنساب فی الأعماق تسری کالضیاء..
أو رعشة الأیدی تعانقها الحنایا.. فی السماء
أو موعدا أنسى به أحزانی..
أو بسمة تهتز فی وجدانی
أو دمعة عند الوداع ألومها
فغدا یکون لنا اللقاء الثانی..
* * *
دائماً ما یکون للرحیل أثر
سواء کان فی القلب أو فی الجسد
سواء کان فی الروح أو فی الأماکن
لابد أن یکون هناک أثر للرحیل
لم یتبقى لی منهم سوى ذکریات ارتسم
بها بسمه على شفتی بین الحین والآخر
+نمیدونم چرا انقدر علقه دارم به الفاظی مثل مسافر،راحل،رحیل....
+گاهی ادم فقط فکر میکنه که خیلی چیزا یادش رفته
مادمت تشاهد بسمه امک
فالحیاه لا تزال جمیله !!
همیشه دوست دارم ،مادری بشم مثل مادر خودم
هیچ رفتاری رو از مادرم ندیدم که بگم اگه من مادر بشم ،این رفتار رو با بچم نمیکنم
فقط یه چیز: این که مدامن اصرار بر خورد و خوراک من داره :-)
دنیا رو بدون وجود پدر ومادرم نمیتونم تصور کنم
خدایا شکرت بابت همه ی مهربونی هات ،بابت اینکه فرشته هایی رو مامور نگهداریم کردی که مهرشون از جنس مهر خودته
+یه حدیث ویه ایه امروز سخت نگرانم کرد
سنت استدراج!!!!
اینکه اگه معصیت کردید و بعدش دچار بلا نشدید بترسید از اینکه خداوند شما رو به حال خودتون رها کرده تا استغفار نکنید!!!
هکذا شاء لنا القدر.......
لا اراک الا فی احلامی ....
وطولت عنی حتى فی منامی...
عجیبه هذه القصة.....
انت بعید وانا قربک....
لا نستطیع ان نلتقی... کما اتمنى....
اعلم ان النهایة هی الفراق..
اتمنى یوما ما اغمض عینی وافتحها وارى ابتسامتک الجمیله
لا تنظُر إلى ما فی أیدِی اﻟنّاس ,,
فاﻟنّاس وما فی أیدِیهم ,,
فی یدِ الله ,,
توی دو ساعت خوابم مدام تحت تعقیب ساواک بودم!!!!
واقعا ترسیده بودم
دائما دنبال مخفیگاه میگشتم
نمیشه گفت تو خواب از کاری که کرده بودم پشیمون بودم ،ولی اون شجاعت لازم رو هم نداشتم
خلاصه....
حالا که بیدار شدم با خودم فکر میکنم واقعا اگه من بودم اون زمان،میرفتم تو خط مبارزه یا نه؟؟؟
واقعا خیلی شجاعت میخواد
تمام کتاب هایی که در مورد مبارزات قبل انقلاب خونده بودم شاید به اندازه ی این یک ساعت خواب وحشت از ساواک رو بهم منتقل نکرده بود
ارام ارام نزدیک میشوم
سرم پایین
دستانم را گره میزنم به ضریح
و به سرعت گره را باز میکنم و چند قدمی عقب میروم
در دل میگویم اتیتک زائرا ،...عارفا را که میخواهم بگویم
ان شاءلله را اولش میگذارم
و نزدیک ترین مکان ممکن ،که سر راه زائران هم نباشم می ایستم
به ضریح خیره میشوم
نمیدانم از کجا شروع کنم و چه بگویم
فقط نگاه میکنم
در همان حال صدای خادمه ی حرم توجهم را جلب میکند
که پسرکی را صدا میزند
اهااااای اقا اینجا چه میکنی؟
و دستانش را گره میزند به پارچه ی بزرگ پشمینی که پسرک خود را با ان پوشانده
پسرک برمیگردد
صورت سبزه ای دارد وقدی بلند
چشمانش دلم را میلرزاند
عجیب دلم را می لرزاند
هیچ نمیگوید فقط معصومانه نگاه میکند
وبا تکان محکم خادمه به راه میوفتد
نمیفهمم چرا امده بود بین زن ها
نمیخواهم بشنوم پچ پچ هایی را که در موردش حرف ها میزنند
فقط چشمان خجلش در خاطرم میماند
و دلم که سوخته است
به خودم می ایم
تلنگری میزنم دلم را
تو که از کریمه ی اهل بیت رئوف تر نیستی
دیدی نگاه معصومانه وخجالت زده وپشیمانش بی هیچ کلام چطور دلت را به رحم اورد؟؟؟
راه را از پسرک یاد میکنم
گردنم را کج میکنم
بغض میکنم وبی هیچ کلام فقط نگاهم را به ضریح میدوزم.....
توی مترو که ایستاده بودم نگاهم رفت سمت حدیث مبارکی که نوشته شده بود
پیامبر اکرم «کسى که کار زشتى را نشر دهد همانند کسى است که آن را در آغاز انجام داده است»
خود حدیث یا مضمون حدیث رو قبلا شنیده بودم،نمیدونم چی شد که ایندفعه تکون خوردم و لرزیدم به خودم
کلام ،کلام سنگینیه
باید هضمش کنم
چند بار تکرار کردم تو ذهنم ،همانند کسی که گناه را در اغاز انجام داده
چقدر به جاست پخش این حدیث
در جامعه ای که مردم منتظرن سوژه ای از خطای یک نفر پیدا کنن
اگه همراه با عکس وفیلم هم باشه که چه بهتر مستند هم میشه
سریعا توی فضای مجازی پخش میشه
این شبکه های موبایلی که دیگه بدتر
حتی خیلی این اتفاق توی گروه های مذهبی میوفته
خداببخشدمون
گاهی برای اینکه بگیم ما هم از جامعه بی خبر نیستیم چنان با
اب و تاب ازفسادی تعریف میکنیم....
پناه بر خدا از گناهانی که خودمون رو مبرا میدونیم ازشون ولی توی پروندمون ثبت میشه